دل نوشته های یک عاشق

خیلی وقت است مرده ام...
دلــــــم می خواهد ببارم،کسی نپرسد
چرا؟. . .   توچه میفهمی. . .
این روزها ادای زنده ها را در میاورم. . .
تظاهر به شادی می کنم ، حرف میزنم مثل همه . . . 
امـــــــــــــــــــــــــــا. . . بساط کرده ام و تمام نداشته هایم را به حراج گذاشته ام
بی انصـــــــــــــــــاف...
 چانه نزن ... حسرت هایم به قیمت عمــــرم تمام شده. . .


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,ساعت 21:38 نويسنده مبینا |

  سالهاست با بغضی کال با خاطراتی خسته زیر بارانی ترین درخت عشق به انتظار دوباره روییدنت ایستاده ام. پر از بهانه ام، خسته از قهر زمانه، پروانگی را بیدار می کنم تا از تو بگوید و من را برای همیشه سکوت کنم. آهنگ دلنشین باران، طنین صدایت را برایم به ارمغان می آورد، صدایی که تبلور عشق در آن موج می زند و مرا به سرزمین افسانه ای خاطرات می برد، صدایی که رویاهای سبز کودکی ام را تعبیر می کند. آری واژه های زیبا چنان لحظه هایم را به یاد ماندنی می کند که همیشه تورا می سرایم، امروز باران می بارد و من ...


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ چهار شنبه 4 بهمن 1391برچسب:,ساعت 16:8 نويسنده مبینا |


نه بهم گاه میکرد نه باهام حرف میزد تردم میکرد بهم نا سزا میگفت قلبم رو شکست یک روز بدون خواهش و تمنا اومد پی شم برای یک بار با محبت بهم نگاه کرد گفت دوستم داره گفت دلش برام تنگ شده اون بانگای پر از لبخند تلخ و مهر امیز ترکم کرد فقط چیزی که موند قطرات اشکش بود که قبرم رو پر کرده بود


برچسب‌ها:
<-TagName->
+ تاريخ سه شنبه 3 بهمن 1391برچسب:,ساعت 21:10 نويسنده مبینا |
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد